به حق پیرچک چکو!

مجله چیستا شماره ۱ شهریور ۱۳۹۰

به حق پیرچک‌چکو!

محمود روح الامینی

استاد مردم شناسی دانشگاه تهران

از دیر و حرم باشدمان روی به مقصود

زاهد ز رهی پیر خرابات ز راهی

سالیان مدیدی بود که به دنبال فرصت و موقعیتی بودم که به زیارتگاه پیرچک‌چکو بروم، که این همه درباره آن شنیده بودم و سوگند به آن را به صورت: «به حق پیر چک­چکو» فراوان در گوش داشتم. تا این که در تابستان سال گذشته (تابستان ۱۳۵۹) این فرصت دست داد که به همراهی یکی از خانواده‌­های زرتشتی که از دوستان و آشنایان قدیم و ندیم‌­اند به آنجا بشتابیم[۱].

پیر چک­چکو یا پیر سبز، تقریباً در چهل کیلومتری شمال شرقی یزد قرار دارد. در سینه کوهی که چشم­‌اندازی عریان در دامنه‌­های خشک و ریگزار کویری آن را احاطه نموده، جریان بسیار ضعیفی از قطرات آب از شکاف سنگ فرو می‌­چکد، تو گوئی قطرات اشکی است که در اندوه فقر، برهنگی، لب تشنگی منطقه از چشم کوه به دامن فرو می‌­ریزد. این قطره‌­ها بر خلاف ضرب‌­المثل معروف، «قطره‌­قطره جمع گردد وانگهی دریا شود» فقط قادر است سر­سبزی مختصری به یک فضای چند متری و امکان رشد به چند سرو و کاج کوهی ببخشد و از همه مهمتر زائرینی را که از راه دور می‌­آیند سیر­آب نماید و اطلاق پیر سبز یا پیرچک‌چکو نیز به این حال باییستی منطقاً به همین مناسبت باشد.

فرهنگ بهدینان در این مورد می­گوید: «معروف است که در اینجا مزار حیات بانو است و از انظار مخفی بوده است. شبانی در حوالی این محل مشغول چرانیدن گوسفندان خود بود ناگهان گوسفندان رم می‌­کنند و فراری می‌­شوند، شبان دست به درگاه خداوند بلند کرد و راه چاره از او طلبید و در حین جستجو، تشنه و خسته به کوهی رسید که آب از آن چکه‌­چکه فرو می‌­ریخت آبی نوشید و استراحتی کرد در عالم خواب مزار پیرسبز به او خواب نما شد. از خواب برخاست گوسفندان را جمع کرد و به شهر برد. بعداً مزار فعلی را ساختند تا حاجتمندان حاجت بدانجا برند و مقصود خود بیایند.» (صفحه ۲۰۴ فرهنگ بهدینان از جمشید سروش سروشیان).

در حقیقت هم جا دارد که وجود سبزه و چند قطره آب در دامنه کوهستانی خشک و عاری از گیاه به معجزه‌­ای حیات‌­بخش تعبیر شود. این مطلب را هم ولایتی‌­های کویری ما که تخمه هندوانه را به امید رطوبتی ناچیز در ریشه خار بیابانی می‌­نشانند[۲] بهتر متوجه می‌­شوند و به قول سعدی شیرازی: تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.

پیرچک‌چکو که در طول سال تقریبا متروک است و در زمستان­ها دربان معبد که نگهبان خانه‌­ها نیز هست ساکن منحصر به فرد اینجاست، ولی در روزهای جشن و هفته زیارت که مصارف با اورمزد و تیر (۲۸ با ۲۹ خردادماه) است میعاد­گاه جمعیتی چهاریا پنج هزار نفره می‌­باشد.

خانواده‌­های بسیاری از زرتشتیان یزد، اردکان، شریف­‌آباد، تفت، کرمان، شیراز، تهران، و گاه عده‌­ای از هندوستان زائرین وفادار پیر و از شرکت‌­کنندگان در این جشن مذهبی و این گردهم‌­آئی سالیانه هستند.

اگر اصطلاح جشن در مورد این اجتماعات چند روزه زیارتگاهی به کار می‌­رود برای این است که معمولاً مناسک اعتقادی زیارتگاه بیشتر همراه با سور و شادمانی است و اصولا در بین زردشتیان روزهای سوگواری نادر است. خوردن و آشامیدن و صرف آجیل و تنقلات و دید و بازدیدهای مکرر از ویژگی‌های این جشن است[۳].

معمولاً زردشتیان در شهر ساختمانی را برای بیتوته چند روزه خود ساخته‌­اند، بنائی که شامل یک مطبخ و چند صفه و اطاق است و به آن خیله می‌­گویند. خیله‌­ها در کمرکش کوه پائین‌­تر از معبد یا محل چک‌­چکه آب قرار دارد. اهمیت و مرغوبیت «خیله»­ها بستگی به نزدیکی و دوری آنها از معبد دارد. معمولاً خانواده‌­هائی که قدمت بیشتری در زیارت سالانه دارند و از موقعیت اقتصادی و اجتماعی بر­خوردارند، «خیله‌­شان به معبد نزدیک‌­تر است. از جمله می­‌توان از «خیله دستورها»، «خیله قاسم­‌آبادیها»، «خیله تفتیها»، « خیله شریف­‌آباد­یها»، «خیله کرمانی‌ها» و ده­‌ها خیله دیگر نام برد.

هر یک از صفه‌­ها و اطاقها و طالارهای «خیله» چندین خانواده را در خود جای می‌­دهد. مثلاً به خانواده‌­ای که میزبان من بودند آنقدر جا می‌­رسید که بتوان سفره را پهن کرد و دورش نشست و این محل البته برای استراحت شب‌ها نیز به مصداق: «ده درویش در گلیمی‌بخسبند» بسنده بود.

غالب زیارتگاه‌های زرتشتیان که در کرمان و یزد است علاوه بر اینکه میعادگاهی برای خواندن دعا و روشن‌­کردن شمع و بستن دخیل در تمام طول سال است ولی غالبا جشن سالیانه عمومی‌یا زیارت دسته جمعی بر زیارتگاه در روزهای معینی صورت می‌­گیرد.

لازم به یادآوری است که انجام مراسم و مناسک اعتقادی به صورت دسته جمعی و همگانی در زمانی معین اختصاص به زیارتگاههای زرتشتیان ندارد، مثلا مناسک حج مسلمانان در دهم ذالحجه (تقویم قمری) انجام می­گیرد، مراسم قالیشوران (در مشهد اردهال از توابع کاشان) در اولین جمعه یا دومین جمعه مهر ماه برگزار می­شود و مراسم دینی ارامنه در قره کلیسا (در ارومیه) در دهه اول مردادماه برپا می‌­شود. از میعادگاههای اعتقادی زرتشتیان که دارای زمانی مشخص است علاوه بر پیر چک­‌چکو می‌­توان از پیر هریشت (در نزدیکی شریف‌­آباد یزد) که زیارت آن در ایام نوروز خصوصاً ۱۲ فروردین است و زیارتگاه پارس بانو (در نزدیکی عقدا) که اختصاص به زنان دارد و میعاد آن در فصل تابستان است. و زیارتگاه «شاه مهر ایزد» در کرمان (در محلی معروف به باغچه بداق‌­آباد) که جشن آن در ۱۰ بهمن (جشن سده) برگزار می‌­شود. (برگزاری جشن سده در شاه‌­مهر ایزد به علت مناسب بودن محل است).زیارتگاههای دسته جمعی دیگری که معمولا در بهار و تابستان برگزار می‌­گردد فراوان است.

علاوه بر مراسم دینی آنچه به میعادگاه دسته جمعی پیر چک‌­چکو رنگ اجتماعی می‌­دهد، برخوردها، ملاقاتها، دید و بازدیدها، چشم و هم چشمی‌­ها، ضیافت­‌ها و آشنائی‌های خانواده‌­هاست که می‌­توان نمونه‌­هائی از این آداب و رسوم اجتماعی و اثرات آن‌را ذکر نمود:

۱- مناسک و مراسم اعتقادی: در مدت توقف چند روزه خانواده در پیر چک­‌چکو مرسوماً هر کسی دو یا سه بار در روز به زیارت می‌­رود، در این مراسم همه افراد خانواده

دسته جمعی و یا به صورت گروه­های سنی و جنسی شرکت می­‌کنند. شمع روشن­‌کردن، دعا­خواندن، نذر­کردن، کستی‌­بستن (به وسیله موبدانی که آنجا حضور دارند و سال گذشته موبدی نیز از هندوستان آمده بود که کارش رونق بیشتری داشت) از جمله مناسک اعتقادی است که در معبد بجا آورده می‌­شود. و نیز تهیه نان نذری را (نانی که خمیر آن با کنجد در ماهیتابه ریخته می­شود، کرمانیها به آن سیرو و یزدیها سیرک می­گویند) که در اکثر خیله‌­ها ریخته می‌شود، بایستی در شمار مناسک اعتقادی محسوب داشت.

۲- لباس: با اینکه در سفرهای چندروزه نحوه لباس پوشیدن کمتر مورد توجه قرار می­‌گیرد ولی معذالک آرایش سر و وضع و لباس مرتب و سنتی خصوصا برای زنان امری است که به روشنی به چشم می‌­خورد. لباس زنان زردشتی در شهرستان یزد هنوز اصالت سنتی خود را حفظ کرده. این لباس سنتی زنان عبارت است از چارقد ابریشمی‌(سایه کوئی)، مقنعه بزرگی که معمولا گلدار است (مکنو یا مکنو گل هند) با زینت‌هائی که هنوز عده‌­ای از زنان به چارقد خود می‌­آویزند (پروسمالی) و شلواری گشاد از پارچه گلدار که درمچ پا جمع می‌­شود (شوال سیخ و تیر) و پیراهن گلدار (پرئنه).

۳- غذا: خانواده‌­ها برای این دو یا سه روزه مسافرت محدود خود کوله‌­باری از خوراکیها و آشامیدنیها و تنقلات و آجیل که در خور جشن است به همراه می­‌آورند. بعد از زیارت معبد، پرداختن به آشپزخانه و تهیه غذا ازجمله مشغولیاتی است که بیشتر وقت و توجه خانواده‌­ها را به خود معطوف می‌­دارد. شاید به این علت است که در پیرامون اکثر زیارتگاه­ها و «پیر»­های زردشتیان آنچه فراموش نشده ساختن مطبخ یا مطبخها است. غذائی که ارتباط به معتقدات داشته باشد، تقریباً محدود به نان نذری (سیر و یا سیرک) است. سایر غذاها، غذاهای معمولی زردشتیان و در حد جشن و ضیافت است (که خود موضوع بحث و مطالعه­‌ای دیگر است).

۴- دید و بازدید: زیارت چند روزه پیر چک‌‌‌چکو در عین حال برای دیدن آشنایان و خویشاوندان دور و نزدیک، فرصت و موقعیتی است که همه مغتنم می‌­شمرند. آمدورفت در خیله‌­ها به صورت دید و بازدید خانوادگی و «گپ­‌زدن» و «اختلاط کردن» از جمله سرگرمیها و مشغولیت‌های روزانه است. کم نیستند خانواده­‌های خویشاوندی که فقط سالی یک بار آنهم در جریان زیارت پیر‌چک‌چکو یکدیگر را ملاقات می‌­کنند و از حال و احوال هم مطلع می‌­گردند:

چوخوش بود که بر آید به یک کرشمه دو کار   زیارت شه عبد العظیم و دیدن یار  

۵ – امکان همسریابی و وصلت: مطرح کردن مسائلی چون انگیزه‌­های ازدواج و یا توجه به غذا در مقوله‌­ای که سخن از زیارتگاه و مناسک و مراسم اعتقادی است شاید زیاد خوش­‌آیند نباشد ولی در هر حال از جمله مسائل اجتماعی است که نمی‌­توان آن را نادیده گرفت. برخوردهای خانواده‌­ها خواه و ناخواه زمینه و موقعیتی برای آشنائی جوانان با یکدیگر است. گپ‌­زدنها و اختلاط­‌کردنهای خانوادگی غیر مستقیم و گاهی نیز مستقیم به خانواده‌­ها امکان می‌دهد که برای فرزندانی که در سنین ازدواج هستند همسری را در نظر بگیرند. توجه به این امر را می‌­بینیم که چگونه در کتک‌­زدن تازه دامادها جلوه می‌­کند. بدین معنی که در روزهای جشن جوانان خصوصاً جوانان مجرد پرس‌و‌جو می­­‌کنند و کسانی را که در طول یک سال گذشته ازدواج کرده­‌اند، پیدا می­‌کنند و دست و پای او را گرفته و به پشت می‌­خوابانند و با شوخی و شادی کتک می‌­زنند و داماد موظف است که با شربت و شیرینی که در معبد تبرک شده و شگون خوش دارد از آنها پذیرائی کند و جوانان ضمن تفریح و کتک‌­زدن داماد و خوردن شیرینی متبرک بدشان نمی‌­آید که قهرمان کتک خوری سال آینده باشند:

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی  

روز اول تیر ماه سرگرمی‌دیگری که جنبه شوخی و نیمه اعتقادی دارد برای افراد خصوصاً برای جوانان پیدا می‌­شود و آن آب پاشی به یک­دیگر است. کسانی که هم را می‌­شناسند و یا حتی نمی‌­شناسند وعرف خانوادگی اجاره شوخی‌­کردن با آنها را می‌دهد، به یک­دیگر آب می‌­پاشند. و تقریباً همه مردم در تمامی‌روز مواظب هستند که غافلگیر نشوند و از پشت سر یا پشت­بام کسی آنها را خیس نکند.

این رسم که بایستی بازمانده جشن آبریزان باشد هنوز در بین زردشتیان یزد باقی مانده و رایج است ولی در کرمان و شیراز و تهران فراموش گردیده. لازم به یادآوری است که این رسم به نام جشن آبپاشی در بین ارامنه نیز رایج است و زمان آن تقریباً بیست و پنجم تیر ماه می‌باشد.

در باره جشن آبریزان می­خوانیم که: «زمانی هفت سال خشک­سالی در ایران پدید آمد و چون مردم برای درخواست باران به بیابان رفتند و به درگاه خدا نماز و نیایش نمودند، ابر بخشایش باریدن گرفت و همه مردم که در بیابان بودند خیس شدند، از این رو، آن روز را جشن گرفتند و به شادی پرداختند. در این جشن توانگران به همدیگر گلاب و بی‌­نوایان آب می­‌پاشیدند و این یادگار هنوز در برخی شهرها بجا مانده است» (صفحه ۷۲ کتاب آئینه آئین مزده یسنی).

عصر روز سوم، هنگام عزیمت، که زمزمه «اشم وهو» از معبد بلند بود، از گوشه‌ای

دیگر صداهای «اشهد ان لا اله الا الله» مأمورین پاسگاه که به دعوت هیات برگزارکننده جشن[۴] برای حفظ نظم و پیش آمدهای احتمالی به آنجا آمده و به ادای فریضه نماز مشغول بودند، به گوش می‌رسید و مرا که برای خداحافظی با آشنایان کرمانی از این خیله به آن خیله می‌رفتم، به یاد ترجیع بند‌هاتف اصفهانی شاعر عارف و معروف قرن دوازدهم هجری انداخت، که بعنوان حسن ختام مقوله را با ذکر ابیاتی از آن ترجیع بند به پایان می‌رسانم:

دوش از سوز عشق و جذبه شوق                                    هر طرف می‌­شتافتم حیران

آخر کار شوق دیدارم                                                 ٖسوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد روز خلوتی دیدم                                            روشن از نور حق نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کانشب                                        دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی                                           به ادب گرد پیر مغ بچگان

مغ و مغ‌­زاده موبد و دستور                                         خدمتش را تمام بسته عیان

من شرمنده از مسلمانی                                              شدم آنجا به گوشه‌­ای پنهان

پیر پرسید کیست این گفتند:                                       عاشقی بی قرار و سرگردان

گفت جامی‌دهیدش از می‌ناب                                      گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش پرست و آتش دست                                     ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش                               سوخت هم کفر از آن و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی                                         به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضاء                                      همه حتى الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او                                      وحده لا الله الا هو


 

[۱] – در این مسافرت غلامعلی سزاری و ویدا حضرتی دانشجویان علوم اجتماعی نیز به منظور یک مطالعه مقدماتی ما را همراهی کردند که تحقیق بیشتر و جمع‌­آوری مدارک ادامه دارد. و عکس‌­های مربوط به این مطلب به وسیله آنان برداشته شده.

 

[۲] – خار بیابانی گویا با سخت­‌جانی ریشه به اعماق زمین می‌­رساند تا رطوبت مورد نیاز را جذب کند. بیابان‌نشینان برای اینکه از این رطوبت استفاده نمایند بوته خار را از روی زمین قطع می‌­کنند و بعد مقطع ریشه را شکافته و تخمه هندوانه­‌ای در آن می­‌نشانند و تخمه هندوانه از تغذیه ریشه خار رشد می­‌کند و هندوانه می‌­دهد.

 

[۳] – جشن‌­های سنتی، اعتقادی، فصلی و منطقه­‌ای ایران که غالباً رنگ مذهبی دارد، بی­‌گمان جوابگوی نیازهای اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی جامعه نیز بوده که به مرور نیات و انگیزه­‌ها فراموش شده و مناسک و تشریفات بر جای مانده است. مطالعه این جشن‌­ها که هنوز در غالب نقاط ایران برگزار می‌­شود، کوششی در جهت شناخت بیشتر خصوصیات فرهنگی و اجتماعی گذشته ایران است و نگارنده به جمع‌­آوری و ثبت و ضبط آنها مشغول است.

 

[۴] – هر سال اهالی یکی از دهات مجاور مامور حفظ نظم و فراهم آوردن تسهیلات می­شود و سال گذشته به عهده شریف­‌آبادیها بود.