ارزشهای فرهنگی و اجتماعی در ارداویرافنامه
محمود روحالامینی
ارداویرافنامه، کتابی به زبان پهلوی (ارتای ویران نامک [۱])، روایتی است مفصل، از سیر و عروج ارداویراف، یکی از موبدان بزرگ زردشتی، به بهشت و دوزخ و وصف جایگاه و موقعیت روان نیکوکاران و بدکاران، در جهان دیگر.
زمان تألیف کتاب به روشنی معلوم نیست. در مقدمه در نسخه پهلوی موجود، اختلاف است، یکی آن را در زمان گشتاسب و دیگری در زمان اردشیر بابکان دانسته. شرقشناسان و صاحبنظران آن را اثری دینی از دوره ساسانیان میدانند، یعنی از اواخر سده چهارم تا اواسط سده هفتم میلادی.
کهنترین نسخه ارداویرافنامه موجود در سده هفتم هجری (چهاردهم میلادی) نوشته شده، و در سدههای بعد، از زبان پهلوی به فارسی و هندی (گجراتی) ترجمه شده و در بین عامه زردشتیان، به عنوان دستور و راهنمای مذهبی راه یافت. و برای اینکه بیشتر فراگیر شود، چندین بار به شعر در آمد که از آن جمله، از ارداویرافنامه منظوم زردشت بهرام پژدو، در سده نهم هجری و منظومه کاووس سده دهم هجری، منظومه دستور نوشیروان مرزبان کرمانی، سده یازدهم هجری و بالاخره اردوایرافنامه منظوم آقای حسین سمیعی، ادیب السلطنه [۲] در سده حاضر، بایستی یاد کرد [۳].
این کتاب بیش از یک سده است که به زبانهای انگلیسی [۴] و فرانسوی [۵] ترجمه شده و به عنوان یک سند کهن تاریخی، در پژوهشهای دینی و زبانشناسی مورد استفاده دانشمندان و خاورشناسان قرار گرفته است. و در زبان فارسی شرح و پژوهشهای گرانبهائی بر این کتاب به وسیله استادان ملک الشعراء بهار [۶]، دکتر محمد معین [۷]، دکتر رحیم عفیفی [۸]، دکتر ژاله آموزگار [۹] و دکتر مهرداد بهار [۱۰] انجام گرفته است.
چکیده داستان این است: پس از آنکه «اسکندر رومی، پتیاره بدبخت، بیدین بد کردار» به ایران آمد و «دستوران و داوران و افزارمندان و دانایان» را بکشت، تباهی و آشوب و بد گمانی و بیدادگری در مردمان ایرانشهر پدید آمد. پس مغان و دستوران انجمن آراستند و چاره اندیشیدند، که کسی را به جهان دیگر فرستند، تا از آنجا آگاهی آورد، «که مردمیکه در این زمانند، بدانند که ستایش، ویزش (اعمال دینی) و نماز که ما به جا میآوریم، به یزدان رسد یا به دیوان؟ و به یاری روان [۱۱] ما رسد، یا نه. دستوران دین همه مردم را به درگاه «آذرفرنبغ» [۱۲] خواندند. و مردم هفت نفر را که پیراسته و پرهیزگار بودند انتخاب کردند، و اینان از بین خود سه نفر را برگزیدند، از این سه نفر، قرعه به نام ارداویراف افتاد.
ارداویراف، پس از رضایت هفت خواهر خود، و شست و شو و خواندن دعا و خوردن سه جام « منگ گشتاسبی» [۱۳] بر بستر آرمید و به خواب رفت. روان او ، مدت هفت شبانهروز، به راهنمائی دو فرشته سروش [۱۴] و آذر [۱۵]، از بهشت و دوزخ و همیستکان (برزخ) و چینودپل (پلی که روان در گذشتگان باید از آن بگذرد ) دیدن کرد و پاداش کارهای نیک و پادافراه کارهای بد را، با دقت به خاطر سپرد. هفتمین روز با پیامیاز اورمزد برای جهانیان، به زمین بازگشت. شرح دیدهها و خاطرههای او را «دبیری دانا و فرزانه» درست، روشن و گوگزار (مشروح) نوشت، که شامل ۱۰۱ فرگرد (فصل) است [۱۶].
ویراف[۱۷]، دستورهای دینی و «شایست » و «نشایست»ها را به صورت امرونهی، چنانکه در دینکرت و وندیداد آمده، بیان نمیدارد، بلکه خواننده، یا شنونده را با خود به بهشت و دوزخ میبرد و جایگاه و وضعیت روانهای نیکان و بدان، به ویژه سختی و عذاب روانهای بدکاران را در دوزخ نشان میدهد، تا بدین وسیله بهتر بتواند مردم را به دستورهای دینی ملزم سازد. و برای آنکه صحنههای مختلف دوزخ مجسم گردد، بعضی از نسخههای ارداویرافنامه با تصویرهایی از عذاب روانها همراه است.
در این مقوله میکوشیم، جایگاه نیکوکاران و بدکاران را که نشانگر اعتبار و ارزش اجتماعی و فرهنگی رفتارها و کردارها است، عرضه بداریم:
پل چینود؛ نخستین مرحلهای که ویران از آن میگذرد، چینود پُل است، پلی که روانهای مردگان باید از آن عبور کنند ، این گذرگاه برای نیکان به پهنای ۹ نیزه (بلندی هر نیزه سه متر) فراخ میشود. ولی برای بدکاران مانند استره (لبه تیغ) نازک است [۱۸]
.همیستکان [۱۹] (برزخ)؛ جایی بین بهشت و دوزخ، برای روان کسانی که ثواب و گناهشان برابر است [۲۰]. این روانان تا روز رستاخیز در آنجا به سر میبرند [۲۱].
بهشت؛ تصویری را که ویراف از بهشت «جایگاه نیکان و پاکان و راستان» میدهد، سراسر «روشنی و آسایش و آسانی و فراخی و خرمیو رامش و خوشبوئی» است که در روشنی ستارگان (ستاره پایه) و ماه (ماه پایه) و خورشید (خورشید پایه) و روشنیهای پایدار و بیپایان قرار دارد.
ویراف جایگاه روانهای نیکوکار را، از نظر شکوه و آراستگی، برای همه قشرها و منزلتها یکسان نمیبیند. بدین معنی که برای پادشاهان، بزرگان، موبدان ویزشگران (انجامدهندگان امور دینی)، ارتشداران، کشاورزان، پیشهوران، شبانان، کدخدایان، آموزگاران و … هریک به ترتیب، جایگاهی متمایز از یکدیگر و متناسب با منزلت و قشر اجتماعی آنان وصف میکند. و تنها صفت مشترکی که برای همه آنها یاد شده، «جایگاه روشن » است، صفتی بهشتی و اهورائی[۲۲].
دوزخ؛ دوزخی را که ویراف دیده، و ۸۴ فرگرد (فصل) از ۱۰۱ فرگرد را به بیان و شرح سختیهای وضع بدکاران و پادافره روان آنان پرداخته، جائی است هولناک و سرد [۲۳] و «سراسر تاریکی و تنگی و دشواری و بدی و رنج و درد و بیماری و سهمگینی و گندگی» که «باد سرد و گندی» در آن میوزد. وی میافزاید که «سرما و خشکی و گندی و تاریکی دیدم که هرگز در گیتی بدانگونه ندیده و نشنیدم و چنان سخت است که سه روز را نه هزار سال پندارند» [۲۴].
در ارداویرافنامه دوزخ به طبقهها و جایگاههای متمایز تقسیم شده، و از نوع پادافراه و مجازاتی که برای روانها یاد شده، میتوان درجهبندی گناهان و اهمیت آنها را دریافت. روان بدکاران به تناسب رفتار و کردار ناپسند خود، با حمله خستران [۲۵] (جانوران موذی)، کندن پوستسر، کندن مویریش، خوردن خاک و خاکستر و نسا (کثافت و نجاست) و گوشت فرزند و مغز سر مردمان، کندن کوه با پستان و ناخن، نشستن بر فلز (روی) گداخته، داشتن داس در پا و میخ بر زبان و میخ چوبی در چشم و کیفرهای دیگری که جمعا ۸۱ نوع است، پادافراه میبینند.
* * *
گناهان و کارهای ناپسندی که اردویرافنامه میکوشد ، با نشاندادن کیفرهای سخت و سنگین، مردمان را از آنها پرهیز دهد، میتوان شامل دو دسته دانست:
۱۔ به جا نیاوردن عبادت، به یزدان و دین نگرویدن، دین تازه آوردن، پشت نکردن (اوستا نخواندن)، گاهان (سرودهای مذهبی) به جا نیاوردن، بدون پیراهن (کشتی) و پای برهنه راه رفتن، دیوپرستی کردن، ناپاک بودن، یعنی رفتار و کردار و باورهائی که به عقیده و ایمان فرد در برابر یزدان مربوط است.
۲- رفتارها و کردارهایی که اثر و پیآمد آنها به جامعه بر میگردد، به عبارت دیگر زمینههای فرهنگی و اجتماعی، چون خانواده، کشاورزی، دامداری، دادوستد ، راستگویی، داوری و … را شامل میشود. تحلیل و بررسی زمینههای دسته دوم است که موضوع و منظور این مقوله میباشد.
الف. خانواده و خویشاوندی :
خانواده به عنوان هسته بنیادین جامعه، مورد توجه اردویرافنامه است. رعایت و احترام پدر و مادر، تیمار و پرورش فرزند، سازگاری و احترام به همسر، پاکدامنی و عفت که آرامش و بقای خانواده را تضمین میکند، حرمت و حراست افراد خانواده، ازدواج با خویشاوندان، تمکین و اطاعت از شوهر، سرپرستی (سرداری) افراد خانواده، گوشزد شده و ۱۶ فر گرد (از ۱۰۱ فر گرد) درباره خانواده و رفتار زن و شوهر با یکدیگر با فرزندان و پدر و مادر آمده، و یادآور کیفر سنگین، برای کسانی هست که تخطی نمایند.
خشنودی پدر و مادر: در کتابهای دینی زردشتیان (مانند همه دینها) حرمت و خشنودی پدرومادر سفارش شده [۲۶] . این تاکید از ویژگیهای خانوادههای گسترده جامعههای سنتی است. ویران برای کسانی که به پدر و مادر حرمت روا نداشتند و آنها را رنج دادند، از پادافراهگران یاد میکند:
« دیدم روانی چند که سینه آنها به لجن و گندی افکنده بود و داس تیز اندر پا و دیگر اندام او همیرفت و پدر و مادر را همیخواند. پرسیدم که این روانان که هستند؟ و چه گناه کردند، که روان اینگونه پادافراهگران برد؟
سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روان آن بدکاران است که به گیتی پدر و مادر را رنج دادند و به گیتی از پدر و مادر پوزش و بخشش نخواستند.» [۲۷]
پرورش کودکان: نگهداری و تیمار کودک، در ارداویرافنامه از مادر خواسته شده یا به عبارت دیگری برای مادرانی که کودک خود را گرسنه داشته و یا در برابر دریافت پول کودک دیگری را شیر میدهند، کیفری سخت یادآور شده، و سه فرگرد در این باره آمده [۲۸] .
«آنگاه دیدم روان زنی که به شانه آهنین تن و روی خود همیرندید و به پستان کوهی آهنین همیکند. (…) گفتند، این روان آن بدکار زن است که به گیتی گناه کرد و خواسته کامی(مال دوستی) سبب شد، که به کودک خود شیر نداد و به کودک دیگران داد [۲۹] .
سقط جنین: ویراف به نمونههایی اشاره میکند، که زنان فرزندان خود را گرسنه داشته و به گریه آنها بیاعتنا بودند، و برای سودجویی رهایشان کردهاند. وی همچنین از پادافراهی سنگین برای سقط جنین یاد کرده:
«دیدم روان زنی که به پستان کوهی آهنین همیکند و بر سر، سنگ آسیائی مانند کلاه داشت (…) گفتند که این روان آن بد کار زن است که به گیتی کودک خویش مردار و تباه کرد و بیفکند.»[۳۰]
نپذیرفتن فرزند: دو فرگرد ، در ارداویرافنامه هشداری است به مردانی که در نظام خانوادگی، از پذیرفتن فرزند خود امتناع کنند. پادافراه سنگین نیست، و در حد برانگیختن احساس و عاطفه پدری است. این نپذیرفتن نبایستی به علت «نامشروع بودن فرزند» یا « خیانت همسر» باشد، زیرا در این مورد، در چند فرگرد [۳۱]، مشروحاً تصریح شده:
«دیدم روان مردمیچند که میگریستند و با گریه بانگ همیکردند (…) گفتند که این روان آن کسانی است که پدر اندر مادر کرد و چون زاده شدند، پدر آنها را نپذیرفت و اکنون دادخواهی همیکنند.»[۳۲]
ازدواج با خویشاوندان: در دیانت زردشتی ازدواج با خویشاوندان توصیه شده، در تفسیر اصطلاح « خویتوکدس» نظرهای متفاوتی وجود دارد. برخی آن را ازدواج با محارم دانستهاند، و بعضی کمک به خویشاوندان، (صله رحم) و ازدواج با خویشان معنی کردهاند [۳۳] . استاد ابرهیم پورداود در این باره مینویسد: « خوتو کدس لفظاً؛ یعنی خودداده و مقصود از این کلمه ازدواج در میان خویشاوندان است، هنوز هم در ایران مانند زمان قدیم ازدواج در میان خویشاوندان به خصوص عموزادگان و خالوزادگان بسیار معمول است.»[۳۴]
به گفته ویران برای خویتوکدسان (به جا آورندگان خویتوکدس) در بهشت جایگاه باشکوه معین شده:
«دیدم روان خویتوکدسان را در افزاری آفریده شده از روشنی که از او روشنی در بالا همیدرخشید.» [۳۵] و برای کسانی که خویتوکدس را تباه کنند، پادافراهگران تعیین گردیده است.
«آنگاه دیدم روان زنی که ماری هولناک به تن بر شد و به دهان بیامد (…) گفتند که این روان آن بد کار زن است که خویتوکدس تباه کرد.»[۳۶]
رفتار زن نسبت به شوی: در ارداویرافنامه ۲۴ فرگرد (از ۱۰۱ فرگرد ) از پادافراه سخت، برای زنان، یاد میکند، که بیشتر آنها مربوط به خانه و شوهر و زندگی زناشویی است. از کارهای ناپسند و در خور پادافراه سنگینی که آمده عبارت است از : با مرد بیگانه ناپاکدامنی کردن (فرگرد ۶۲ و ۶۴ )، شوی خود را پست انگاشتن و دشنام دادن (فردگرد ۲۶)، سگزبان بودن و خواسته از شوی دزدیدن و به نهائی اندوخته خویش کردن (فرگرد ۶۳ ). پیمان دروغ نسبت به شوی کردن، و هرگز خشنود نبودن (فرگرد ۷۰) از همخوابی با شوی سرباززدن و کامه او ندادن (فرگرد ۶۳ ) و نهان از شوی گوشت بسیار خوردن و به دیگران دادن: [۳۷]
«آنگاه دیدم روان زنی که نسای (کثافت، چرک، مدفوع …) خویش همیخورد (…) گفتند که این روان آن زن بدکار است که به گیتی نهان از شوی گوشت بسیار خورد و به دیگر کس داد.»[۳۸]
کیفرهای دیگری که برای آنان ذکر شده: به گردن در هوا آویخته بودن، با شانه آهنین سینه و پستان کندن، تنور گرم لیسیدن، بر سر، بارش تگرگ و ژاله و زیر پا فلز گداخته داشتن، از ده انگشت خون و چرک آمدن و مزیدن (مکیدن) و خوردن، از هر دو چشم کرم بیرون آمدن، و بالاخره خارهای آهن به تن بردن و کشیدن، میباشد.
ممنوعیتهای زنان در روزهای قاعدگی: بنا بر اعتقاد زرتشتیان، زنان در روزهای «دشتان» (قاعدگی) ناپاکند و باید از کار و از دستزدن به وسائل و حتی حضور در جمع خودداری کنند. در بیشتر کتابهای دینی زردشتی در این باره سفارش شده [۳۹] تا این اواخر، در خانههای سنتی زردشتیان اطاقی تقریباً ویژه زنان حائض وجود داشت.
در چهار فرگرد ارداویرافنامه، برای کسانی که به دشتان پرهیز نکردند، از پادافراه سنگین یاد شده. از جمله کارهایی که در روزهای «ناپاکی» گناه شمرده میشود: به آب و آتش نزدی کشدن، آب و آتش را آزدن (فر گرد ۲۰) به ستور و گوسفندان دستزدن، بر آسمان و خورشید و ماه نگریستن و همخوابگی کردن (فرگرد ۷۲) و بالاخره غذاپختن و به مرد پاکدادن:
«دیدم روان زنانی که به دست و دندان خویش، پستان خود همیبریدند و سگان شکم همیدریدند و هر دو پای در روی گداخته بود (…) گفتند که این روان آن بد کار زنان است که به گیتی به دشتان (روزهای قاعدگی) خورش ساختند و پیش مرد پاک بردند و خوردن فرمودند.»[۴۰]
و نیز مردانی که با زن حائض نزدیکی کنند، پادافراه ناگوار و سنگین دادند:
«دیدم روان مردی که چرک و دشتان زنان بدهانش میریزند و فرزند بایسته خود همیپخت و همیخورد (…) گفتند که این روان آن بدکار مرد است که به گیتی «دشتان مزر کرد» (با حائض نزدیکی کرد). [۴۱]
ب ـ آب و آبادانی
آب: پاکیزه نگاهداشتن آب و آتش و خاک از دستورهای دینی زردشتیان است، به گفته ویراف:
«در بهشت، دیدم روان زنان بسیار نیکاندیش، بسیار نیکگفتار، بسیار نیککردار رام را، با پوششی آراسته به زر و سیم و گوهر، که شوی بر سردار دارند (…) گفتند که این روان آن زنان است که به گیتی آب و آتش و زمین و گیاه و گاو و گوسفند و همه آفریدگان نیک اورمزد راخشنود کردند.»[۴۲]
و کسانی که آب را آلوده کنند در دوزخ پادافراه سخت دارند:
«دیدم روان مردی چند و زنی چند، که نگونسار در دوزخ آویخته بودند، همه تن آنها را مار و کژدم و دیگر خستران (جانوران موذی) همیجویدند (…) گفتند که این روان آن مرد مانند که به گیتی از آب و آتش پرهیز نکردند و پلیدی و چرک به آب و آتش بردند، و به نگرش بد آتش را کشتند.»[۴۳]
کشاورزی: درختکاری، کشاورزی، از عبادتها و «کردار نیک» آئین مزدیسنا است، یکی از سه پسر زردشت به نام «اروتدنر» نخستین پیشوای برزگران است. کشت و پرورش و نگهداری گیاه، کوششی در جهت خرسندی امرداد، فرشته و ایزد گیاهان است.
در ارداویراف، در دیدار از بهشت نقل میکند: «دیدم روان کشاورزان را با گاه روشن و باشکوه و پوششی چون ستاره رخشان» [۴۴] و نیز از جایگاه بایسته کسانی که «جای ویران آبادان کردند و بسیار چاه و رود و چشمه را به ورز (کار) و آبادی و بَر و سود ایجاد کردند» یاد میکند.[۴۵]
در ارداویرافنامه، تنها یک فرگرد، درباره کشاورزی آمده و مخاطب آن کشاورزانی هستند که بذر در اختیار آنان گذاشته میشود.[۴۶] ویراف گوشزد میکند که بذری را که دریافت کردهاند، تماماً کشت نمایند:
«دیدم روان مردی که زبان بریده بود و به موی همیکشیدند و نسای (کثافت و پلیدی) بر او همیافشاندند (…) گفتند که این روان آن بدکار مرد است که به گیتی تخم گرفت و گفت افشانم و نیفشاند و خورد و سپندارمذ زمین دروغزن کرد.»[۴۷]
برای گرم کردن تنور اجاق، چه بسا درختانی را که از ریشه خشک نشده، بریده و میسوزانند، که زیانی عمده به آبادانی است، سوزاندن چوب و هیزمتر گناه بوده [۴۸] . چون چوبتر را بسوزانند، از آن قطرههای آب فروچکد [۴۹]، و این آبها جمع شده و در جهان دیگر شکوه نماید:
«پس آتش اورمزد، ایزد آذر گفت، که بیا تا آن دریای آب و هیزمتر که بر من نهادی، به تو نشان دهم. جائی فراز برد و دریای بزرگ آب کبود را به من نشان داد و گفت این آن آبست که از هیزمیکه تو بر من نهادی، بچکد.»[۵۰]
دامداری: گویا نخستین ابزارهای دفاعی که انسان کشف یا اختراع کرد، برای کشتن و راندن جانوران موذی و درنده، از طرفی، رامکردن و بهره بردن از جانوران مفید، از طرف دیگر بود.
در کتابهای دینی کهن ایران دستورهای فراوانی درباره کشتن جانوران زیانکار «خستران» و تیمار و پرورش جانوران سودمند آمده. میدانیم که اهلی کردن و نگهداری حیواناتی چون سگ، گوسفند، بز، گاو ، اسب و … برای حمل و نقل و تأمین خوراک و پوشاک و نیز کشتن و از بین بردن جانورانی چون مار و عقرب و گرگ و … که زندگی انسان را تهدید میکرد، قسمت عمدهای از تلاش و وقت جامعههای کهن را دربر میگرفت.[۵۱]
۱- کشتن جانوران زیانکار: خستران (یا خرفستران) جانوران، موذی و زیانکار، چون مار، کژدم، گرگ، مور، وزغ (؟) را باید کشت، در همه حال بایستی در پی نابودکردن آنها بود [۵۲]. به گفته ویراف کسانی که آنها را بکشند در بهشت جایگاهی نیکو دارند.
«دیدم روان کسانی که به گیتی «خرفستران» را بسی کشتند و فر آبها و آتشها و آتشکدهها و گیاهان و نیز فرزمین از آنها همیدرخشید، در بلندی و زیبایی مرا زیبا و باشکوه، به نظر آمد.»[۵۳]
بدکاران و دوزخیان نیز، اگر جانوران زیانکار را کشته باشند، از کیفر آنان کم میشود:
«دیدم روان مردی که تن اندر دیگ روئین کرده و او را همیپزند و پای راست او بیرون آن دیگ بود (…) گفتند که این روان آن بدکار مرد است که (…) همه تن او بزه کار بود و به آن پای راست، وزغ و مور و کژدم و دیگر خرفسترها بسیار زد و کشت و نابود کرد.»[۵۴]
۲- پروراندن چارپایان: در کتابهای دینی زردشتیان، به همه جانوران اهلی چارپا گفته میشود. و بر دو دستهاند، چارپایان بزرگ شامل شتر و اسب و گاو و خر که «ستور» گویند و چارپایان کوچک مانند بز و گوسفند که آنها را «انومیه» نامند. «فرشته»، «گئوش» یا «دوراسب» نگاهبان چارپایان و ستوران است. کلمه «گاو» در اوستا به معنی مطلق چارپایان نیز به کار رفته است.[۵۵]
تیمارکردن، پروردن و خوش رفتاری با چارپایان و جانوران سودمند، دارای پاداش نیک است، وارداویراف، از دیدار خود از بهشت نقل میکند:
«دیدم روان شبانان که به گیتی چارپای و گوسفند ورزیدند و از گرگ و دزد و مردم ستمکار نگاه داشتند و به هنگام، آب و گیاه و خورش دادند، و از سرما و گرمای سخت پرهیز دادند و به گاه خود، نر برهشتند و از روی داد پرهیز دادند، در روشنی و برازندگی و رامش و شادی بود.»[۵۶]
تیمار و پرورش چارپایان سودمند، هرچند هم اندک باشد – مانند کشتن جانوران موذی- دارای پاداش است، حتی اگر گناهکاری دوزخی باشد، بار عذاب او را کم میکند: و «دیدم روان مردی بیکاره که همه تن او خرفستر همیجَوَد و پای راست او نمیجَوَد (…) گفتند او هرگز هیچ کار نیک کرد. و به این پای راست، دسته گیاه پیش گاو ورزا افکنده بود.»[۵۷]
کسانی که گاو ورزا (گاو زراعتی) را، با گرسنگی و تشنگی به کار گمارند و از خوراک آنها غافل باشند، یا عمداً به آنها خوراک ندهند، پادافراه سنگین دارند:
«دیدم روانانی که زیر پای گاوان افکنده بودند، به شاخ زدند و شکم دریدند و استخوان بشکستند و نالان بودند (…) گفتند، که این روان آن بدکاران است که به گیتی ستور و گاو ورزا را دهان بستند و به گرمیآب ندادند و گرسنه و تشنه به کار داشتند.»[۵۸]
کشتن ستور و گاو و گوسفند ، نادادانه (بر خلاف رسم و دستور دینی) دارای کیفر سنگین است:
«دیدم روان کسانی که نگونسر به پای آویخته بودند و کارد بر سرشان میزدند (…) گفتند، این روان آن بدکاران است که به گیتی ستور و گاو و گوسفند «نادادانه» کشتند و نابود کردند.»[۵۹]
نگهداری و تیمار سگ بویژه سگ گله در اعتقاد ایرانیان کهن کرداری نیک است [۶۰]. ستم رواداشتن و کشتن سگان پادافراه سخت دارد[۶۱]:
«دیدم روان مردی که دیوان مانند سگ، او را درند. گوشت آن مرد به سگان دهند و نخورند و سینه و پای و ران آن مرد همیخورند (…) گفتند که این روان آن بد کار مردم است که به گیتی سگ شبانان را از خورش بازداشت یا زد و کشت.»[۶۲]
همچنین آزردن و کشتن سگ آبی و نیز همه آفریدگان اورمزد پادافراهی مشمئزکننده دارد. [۶۳]
حاشیه: معمولاً، شبانان خود مالک چارپایان و گوسفندان نبودند. بلکه در مقابل دریافت مزد (جیره ) از صاحب یا صاحبان «دامها»، پروراندن و چراندن و نگهداری گله را بر عهده میگرفتند. این برزگران و شبانان، که غالباً در تنگدستی به سر میبرند، چه بسا، دور از چشم مالک به مصداق «شکم گرسنه ایمان ندارد» دلسوزی و مراقبت و امانت داری کمتری به خرج میدادند. بدین معنی که برزگر بذری که به او داده میشد، به جای کاشتن به مصرف خوراک می رساند، و شبان برای گله دلسوزی نمیکرد و از آنچه که برای خوراک دامها و سگها داده شده بود پنهانی برای خود برمیداشت. و لازم مینمود که ترسی در کار باشد. منظورم این نیست که با بدبینی، گفته شود که ویراف این فرگردها را، تنها در جهت منافع مالکان زمین و صاحبان دام، برای ترساندن و پرهیزدادن برزگران و شبانان سادهلوح آورده است، بلکه با توجه به این واقعیت اجتماعی، که هنوز هم در کشاورزی و دامداری دیده میشود، این نکته دور از ذهن نیست، که از آنجا که برزگران و شبانان به دستورها و راهنمائیهای دینی با خلوص نیت توجه دارند، ویراف به آنها یادآور میشود، که اگر از بذری که مالک به آنها داده بردارند (فرگرد ۴۵) گوسفند مالک را مراقبت نمایند (فرگرد ۱۵)، گاو ورزا گرسنه به کار گمارند (فرگرد ۷۵)، حتی از خوراک سگها بدزدند (فرگرد ۴۸)، در جهان دیگر کیفر و پادافراه سخت و سنگین خواهند برد، والا مطمئناً هیچ کشاورزی به بذر زمین خود، و هیچ شبانی به خوراک گوسفند و سگ خود، نه تنها دستبرد نمیزند، بلکه، من روستایی شاهد بودهام، که از خوراک خود و خانوادهاش میکاهد که بذر زمین و غذای گاو و گوسفند و سگش (اگر خود مالک آنها باشد) کم نگردد.
د ـ پیشهوری: راستگویی و درستکاری در دادوستد، در نوع کالا و در وزن آنها همواره در کتابهای دینی و دستورهای سنتی توصیه شده است. پیشهوران، و نیز کشاورزان، دارای منزلت و موقعیت اجتماعی مناسبی نبودند، ارداویراف از جایگاه برازنده پیشهورانی، در بهشت یاد میکند، که پرستنده (فرمانبردار) خدایان (شاهان) و سرداران بودند:
«دیدم روان پیشهوران، که به گیتی خدایان و سرداران پرستیدند و چون به آن بستر خوب و گاه بزرگ و روشن و برازنده نشسته مرا زیبا و باشکوه آمد.»[۶۴]
پیشهوران، به ناگزیر، طرف مراجعه مردمند و بایستی مورد اعتماد باشند، علاوه بر کنترلی که از طرف سازمانهای حکومتی و قانونی و دولتی در جهت اجرای درست آن، انجام میگیرد، دستورهای دینی نیز ضامن اجرائی موکد است[۶۵]. اردویراف در مورد تقلبهای مختلفی که در دادوستدها صورت میگیرد، هشدار میدهد:
«دیدم روان مردی که خاک و خاکستر و دلو و قفیز همیپیمایند و به خوردن همیدهند. (…) گفتند که این روان آن بدکار مرد است که به گیتی قفیز و دلو سنگ و اندازه راست نداشت. آب به میگماشت و خاک به یورتاک (غله) کرد و بهای گران به مردمان فروخت و از نیکان چیز دزدید و ربود.»[۶۶]
ویراف فرگرد دیگری را به پادافراه سخت کمفروشی اختصاص داده:
«آنگاه دیدم روانی چند که نگونسار در دوزخ آویخته بودند و خون و چرک و مغز مردمان به دهان در کردند و به بینی آوردند و همیبانگ کردند که پیمانه راست داریم. (…) گفتند که این روان آن بد کارانست که به گیتی سنگ و قفیز و پیمانههای دیگر کم و کاست داشتند و به مردمان چیز فروختند.»[۶۷]
ه ـ پرداخت دستمزد: برای کسانی که با نپرداختن مزد و سود دیگران، به آنان ستم روا دارند. در ارداویرافنامه، پادافراهی گران آمده:
«دیدم روان مردی که پوست و گوشت مردمان همیخورد (…) گفتند که این روان آن مرد بدکار است که به گیتی مزد مزدوران و بهره بهرهوران باز گرفت. اکنون روان پادافراه گران باید بردن»[۶۸]
و ـ احترام به ملک و سامان مردم: با پیدایش مالکیت خصوصی زمین و خانه و سامان، که از ویژگیهای مرحله استان و شهرنشینی است به تدریج اندیشه سلطه و تجاوز به حریم دیگران نیز قوت گرفت. و با ترفندها و تحولهای گوناگون، «شیوهها و ضابطههای مالکیت» را به وجود آورد. مسأله عمدهای که تا به امروز ادامه دارد. و دستورهای دینی همواره رعایت حدود مالکیت دیگران را توصیه نموده. ویراف مردمان را بدین گونه از تجاوز پرهیز میدهد:
«دیدم روان مردی که کوهی به ناخن همیکند. و دیوان از پس، آزار میدادند و نهیب همیکردند (…) گفتند که این روان آن به کار مرد است که به گیتی سامان و مرز کسان سپوخت و به آن خویش کرد.»[۶۹]
ز ـ داوری: از آنجا که اجحاف و تجاوز به حقوق دیگران در جامعه کم نیست. و به قول غزالی « … پس میان ایشان معاملتی پدید آمد که از آن خصومتها خاست که هر یکی به حق خویش رضا نمیداد، و قصد یکدیگر همیکردند …»[۷۰] لاجرم جامعه نیاز به داوران و قاضیان و شهردارانی دارد که در دادوستدها، اختلافها، خصومتها، میانجی باشد و داوری کند، آسایش و امنیت اجتماعی که ضامن بقاء جامعه است، بستگی به درستکاری و راست کرداری داوران دارد.
در چهار فرگرد ارداویرافنامه به تفصیل، به کسانی که طرف اعتماد مردمند، و رسیدگی و داوری در کم فروشیها ، تقلبها، تخلفها و تجاوزها بر عهده آنهاست، هشدار داده شده:
«آنگاه دیدم روان مردی که فرزند خویش کشت و مغز سرش همیخورد (…) گفتند که این روان داور و چیرگر (حکم دهنده) است، که به میان طرفهای دعوا دروغ کرد، و با چشم پاک و راستانه بر پیش ماران (خواهان) و پسی ماران (خوانده) ننگرید و از خواسته کامی(مالدوستی) و آزوری بر خواستاران به خشم و سختی گفت.»[۷۱]
ویراف گرفتن «رشوه » برای «داوری دروغ» را به پادافراهی سخت گوشزد میکند:
«دیدم روان مردی که هر دو چشم کنده و زبان بریده و به یک پای، اندر دوزخ آویخته بود و به شانه روئین دو شاخ تن او همیرندیدند و میخی آهنین در سر زده بودند (…) گفتند که این روان آن مرد بد کار است که به گیتی داور دروغزنان بود و پاره گرفت (رشوه گرفت) و داوری دروغ کرد.[۷۲]
شهرداران و شهربانانی که در نظم و نسق شهر سستی نموده و به نادرستی عمل کنند پادافراه گران برند:
«دیدم روان مردی که به پای، به تاریکی دوزخ آویخته بود، به دست داسی آهنین داشت و سینه و کش (پهلو) خود همیبرید و میخی آهنین به چشم زده بود (…) گفتند که این روان آن بد کار مرد است که شهر به میانجی (حکمیت ـ داوری) به او داشته بودند و آنچه سزاوارکردن و فرمودن بود نکرد و نفرمود و سنگ و قفیز و پیمانه کم داشت و از درویشان و کاروانیان دادخواهی نه نیوشید»[۷۳]
واگذاریها و دادوستدهای زمین، زیرنظر و به دستور «مسّاحان» و داوران مورد اعتماد صورت گرفت. ویران برای متصدیانی که با اندازهگیری نادرست زمین و تعیین دروغین ارزش و درآمد آن، بر مردم ستم روا میداشتند و باعث فقر و تنگدستی آنها میشدند از پادافراهی چرکین و چندشآور یاد میکند:
«دیدم روان مردی چند که گُه و پلیدی و نسای (چرک و خون) مردمان، همیجَوَد و دیوان سنگ کنند و از پس اندازند. ایشان کوهی به پشت کشیدند و کشیدن نتوانستند (…) گفتند که این روان آن بدکاران است که به گیتی زمین اندازه گرفتند و دروغ اندازه گیری کردند و بسیار مردم را بی مایه و بیبر کردند و به نیاز و درویشی آمدند و خراج گران هم باید دادن.»[۷۴]
ح ـ پذیرایی کاروانیان: یکی از رسمهای کهن اجتماعی، پذیرائی از کاروانیان و مسافران و قراردادن منزل و امکانات رایگان، در اختیار آنان بود. در سیستان هر ساله حکومت مبلغی را برای کمک به مسافران نیازمند در نظر میگرفت.[۷۵] و نیز در بسیاری از وقفنامهها، غذا و منزل دادن رایگان، به مسافران و کاروانیان آمده [۷۶]، رسمیکه در جامعه سنتی ایلی و قبیلهای، هنوز کاملاً از میان نرفته است.
ویراف به کسانی که کاروانیان را نمیپذیرفتند و یا از این بابت پول و مزدی میخواستند، و نیز ـ چنانکه دیدیم به شهردارانی که به دادخواهی کاروانیان توجه نمیکردند[۷۷]، به پادافراهی گران هشدار میدهد:
«دیدم روان آنان که نگونسار در دوزخ افتاده بودند و از زیر، دود و گرمیو از بالا، باد سرد برافکنده بودند (…) گفتند که این روان آنان است که به گیتی جای و خانه و مهمانسرای و تنور بریزن (تنور کماچپزی؟) به کاروانیان ندادند و اگر دادند مزد گرفتند.»[۷۸]
ط ـ آدمکشی: دستورهای همه دینها، مردم را از آدمکشی و «قتلنفس» بازداشته است، ارداویرافنامه، در یک فرگرد مردمان را از کشتن «مردپاک» پرهیز داده:
«دیدم روان مردی که پوست سرش از پهنا همیگیرند و به گرانمرگی همیکشتند، (…) گفتند که این روان آن بدکار مرد است که به گیتی مرد پاک را بکشت.»[۷۹]
ی ـ گریستن بر مردگان: گریستن، در مرگ خویشاوندان و نزدیکان، گذشته از جنبه عاطفی و احساسی و شخصی، دارای زمینههای اجتماعی و فرهنگی است. گریه کردن (در حضور دیگران) مانند لباس عزا پوشیدن، به سروصورت زدن، مو پریشان کردن، آرایش نکردن، یخه باز کردن، مهمانی دادن و … قسمتی از مراسم سوگواری و « عنصری» از یک «ترکیب فرهنگی» است که وان جنیپ[۸۰] مجموعه آنرا یکی از « مناسک گذر» میداند. [۸۱]
رسم است کسانی که به دیدن خانواده عزادار میروند، گریه کردن آنها را به بیند. گریستن «صاحب عزا» در عین حال، نوعی احترام به مهمانان تسلیتدهنده است. این رسم که بیشتر در بین زنان معمول است، هنوز در شهرهای سنتی، روستاها و عشایر به تفصیل دیده میشود. در بسیاری از دینها و آئینهای قومی، با اینکه «بازماندگان» به شکیبائی و صبر دعوت میشوند ، ولی گریستن بر مردگان ممنوع نیست.
در آئین مزدیسنان گریستن در سوگ خویشاوندان و نزدیکان، کاری ناشایست است و در کتابهای دینی آنها «گناه» شمرده شده.
از اولین توصیههای ارداویراف، خودداری از گریستن و شیون کردن در مرگ خویشاوندان است، وی خاطرنشان میسازد که پیش از رسیدن به «چنیوادپل»، «رودی بزرگ و هولناک و بد بو و تار دیدم» جمعی به آسانی از آن میگذرند، عدهای به سختی و برخی نمیتوانند بگذرند. سروش پاک و ایزد آذر توضیح میدهند که: «این رود، آن اشک بسیار است که مردمان از پس درگذشتگان از چشم بریزند و شیون و مویه و گریستن کنند. آنها که گذشتن نتوانند کسانی هستند که شیون و مویه و گریستن بسیار کردند و آنها که آسانتر، کسانی هستند که کم کردند» و به ویراف توصیه میشود که: «به جهانیان بگو که شما به گیتی شیون و مویه و گریستن، نادادانه مکنید ، چه به همان اندازه بدی و سختی به روان گذشتگان شما رسد.»[۸۲]
از آنجا که معمولا زنان در سوگورایها بیشتر مویه و گریه میکنند، ویران یاد آور میشود که:
«دیدم روان زنانی که سرشان بریده و از تن جدا کرده بودند و زبان بانگ همیداشت (….) گفتند که این روان آن زنان است که به گیتی شیون و مویه بسیار کردند و بر سر و روی زدند.»[۸۳]
*
بیگمان در ارداویرافنامه بر پاداش و پادافراه کردارهایی تأکید شده، که در زمان خود، «مسأله»های ارزشی و اعتباری بوده و با تغییرها و تحولهای اجتماعی، به تدریج دگرگون گردیده و برخی از آنها از میان رفته است. مثلاً چنانکه دیدیم، سه فرگرد درباره پادافراه سخت زنانی بود که کودک خود را گرسنه رها کرده و با دریافت مبلغی کودک دیگران را شیر دهند.[۸۴] میدانیم که رسم «دایهداری» – که تا این اواخر متداول بود. یکی از ویژگیهای «اشرافیت» ب هشمار میرفت. و دایه که از تنگدستی میپذیرفت، فاقد منزلت اجتماعی بود. در ادبیات ما، داستانها، ضربالمثلها و قانونهای[۸۵] بسیاری درباره نقش و موقعیت و حق دایه وجود دارد. با تغییر «مناسبات اجتماعی» و دگرگونیهای اقتصادی و در دسترس قرارگرفتن «شیر خشک»، این پدیده به دست فراموشی سپرده شده است.
ویراف در یکی از فرگردها به زن «بدکاری» اشاره میکند که «به گیتی زهرو آب و روغن به افیون کرده داشت و به خورد مردمان داد.»[۸۶] ولی به روشنی بر ما معلوم نیست که کیفیت این «معجون» چه بوده، و چگونه و در چه مورد (یا موردهایی) به کار میرفته است. و آیا با «افیون در میافکندن» که حافظ به آن اشاره میکند ربطی دارد؟[۸۷]
در ارداویرافنامه منظوم فارسی زردشت بهرام پژدو – که بایستی دستکم، ده قرن بعد از ارداویرفنامه پهلوی نوشته شده باشد. تغییرهائی که با مقتضیات زمان همآهنگ است، مشاهده میشود. در مقایسهای که دکتر ژاله آموزگار، بین دو متن پهلوی و فارسی به عمل آوردهاند، به تفصیل نشان داده شده که بعضی از مسألهها مانند «خویتوکدس» (خویتورث)، در ارداویرافنامه منظوم فارسی نیامده و برعکس بر کردارهای دیگری، که گوشزد کردن آنها در قرن نهم هجری (زمان زردشت بهرام پژدو)، بیشتر لازم بوده، تأکید شده است.
[۱] – Artâi Virâf Nâmak
[۲] – دیباچه این منظومه در بادنامه پورداود، نشر انجمن زردشتبان تهران ۱۳۲۵ صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۹ آمده است.
[۳] – نگاه کنید به یادنامه پورداود صفحه ۲۰۰.
[۴] – ترجمه پوپ Pope در ۱۸۱۶ و ترجمه و شرح مارتین هوگ Martin Haug در ۱۸۷۰.
[۵] – شرح و ترجمه بارتلمی M. A. Barthĕlemy در ۱۸۸۷.
[۶] – فردوسینامه مهر صفحه ۴۹۷٫
[۷] – مقاله «ارداویرافنامه»، یادنامه پورداود، صفحه ۱۵۰ تا ۲۱۳.
[۸] – ارداویرافنامه یا بهشت و دوزخ در آئین مزدیسنا، متن پهلوی، ترجمه فارسی، واژهنامه همراه با شرح وحاشیه. چاپخانه دانشگاه مشهد مهر ۱۳۴۲. این کتاب و توضیحات آن منبع اصلی این مقاله است.
[۹] – دو ارداویرافنامه، مجله آینده سال نهم شماره ۲ اردیبهشت ۱۳۶۲ صفحه ۹ تا ۱۰.
[۱۰] – پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات توس، پاره نخست، ۱۳۶۲، صفحه ۲۵۰ تا ۲۸۳.
[۱۱] – به عقیده زردشتیان، کالبد خاکی پس از مرگ از بین میرود، و روان است که پاداش خوبیها و پادافراه بدیها را میبیند.
[۱۲] – آذرفرنبغ نام فرشته ایست و نیز نام یکی از آتشکدههای معتبر عهد ساسانی که ویژه موبدان بوده (به مزدیسنا و ادب فارسی از دکتر محمد معین انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۳۸ صفحه ۳۳۸ مراجعه نمائید).
[۱۳] – گویند گشتاسب (شهریار حامیزردشت) از زردشت خواست که جایگاهش را در بهشت بد و نماید، وی نوشابهای از منگ بدو نوشانید و شاه در جهان رویا، پایگاه خویش را در بهشت بدید. از این رو نوشابه مزبور را منگ گشتاسبی نامیدهاند.
[۱۴] – از مهمترین ایزدان آئین مزدیسنان و از فرشتگانی است، که برای رسیدگی به حساب روز واپسین گماشته شده. روز هفدهم هر ماه به نام او و نگهبان آن روز است.
[۱۵] – ایزد آذر دارای اهمیت زیاد و واسطه تقرب به درگاه اورمزد است. روز نهم هر ماه و ماه نهم هر سال به نام این فرشته است و نگهبان آنهاست.
[۱۶] – فرگرد ۱ و ۲، ارداویرافنامه: دکتر رحیم عفیفی، چاپخانه دانشگاه مشهد ۱۳۴۲.
[۱۷] – نام ارداویراف از دو جزء تشکیل شده، «اردا» یا «ارتا» به معنی راستی، تقدس، پاک و جزء دوم «ویراف» یا «ویراپ» یا «ویراژ» به معنی رونق، قدرت و نام یکی از مقدسان است، در متن گاهی تنها «ویراف» آمده.
[۱۸] – فرگرد ۴ و ۵.
[۱۹] – همبستگان مرکب از هم به ایستگان به معنی تعادل ثواب و گناه است، چه در کفه ترازو به هم ایستند و برابر شوند (بادنامه پورداود، مقاله دکتر محمد معین زیرنویس صفحه ۱۶۰).
[۲۰] – واحد سنجش کارهای نیک و بد «سروشوچر» است، که موبدان برای تنبیه گناهکاران در نظر میگرفتند. برای رفتن به بهشت میباید کار نیک شخص سه سروچر بیش از گناهانش باشد. در صورت برابر بودن آنها، روان در همبستگان میماند.
[۲۱] – فرگرد ۶.
[۲۲] – فرگرد ۱۲ و ۱۳ و ۱۴.
[۲۳] – دوزخ در ارداویرافنامه جائی سرد است، باد سرد میوزد، تنها در کیفر یکی از بدکاران از باد گرم باد شد. (فرگرد ۹۳) عدهای سردی دوزخ را در دیانت زردشتی برای این میدانند که آذربایجان محل ظهور این دین بسیار سرد بوده، مردم از این سرما در رنج بودند. و دوزخ سرد تهدید مؤثرتری است.
[۲۴] – فرگرد ۱۷ و ۱۸.
[۲۵] – این اصطلاح را غالباً خرفستر آوردهاند.
[۲۶] – «اگر مادر و پدر از آن فرزند خشنود نباشند و از این جهان بیرون شوند، او را بدین گیتی هیچ کاری گشاده نشود و پیوسته به کار خویش درمانده بود و به هیچ مراد نرسد.» روایت داراب هرمزدیار دفتر اول صفحه ۱۷۲. (به نقل از یادداشت دکتر عفیفی صفحه ۶).
[۲۷] – فرگرد ۶۵.
[۲۸] – تمام فرگردهایی که در معرفی دوزخ است، ویراف کیفردادن روان را میبیند، از سروش پاک و ایزد آذر، گناه او رامیپرسد. و آنها کارهای بد آن فرد دوزخی را بیان میدارند. برای رعایت اختصار، از این به بعد، تنها به نقل پادافراه و کارهای بد بسنده میشود.
[۲۹] – فرگرد ۸۷ و نیز فر گردهای ۵۹ و۹۴، دراین مورد است.
[۳۰] – فرگرد ۵.
[۳۱] – فرگردهای ۶۰ و ۶۲ و ۶۴٫
[۳۲] – فرگرد ۴۲ و نیز فر گرد ۴۳؛ در همین مورد است.
[۳۳] – در این باره، به مقاله «برونهمسری و درونهمسری در ایران» از نگارنده مجله چیستا سال اول شماره ۵ دیماه ۱۳۶۰ صفحه ۵۲۵ مراجعه شود.
[۳۴] – خرده اوستا به کوشش پورداود صفحه ۴۷.
[۳۵] – فرگرد ۱۲.
[۳۶] – فرگرد ۸۶٫
[۳۷] – براساس ویژگیهای جامعه «مرد سالار» زمان، اشارهای به وظیفه با کارهای ناپسند مرد در خانه و خانواده نشده، بسیاری از هشدارها فقط به زنان داده شده.
[۳۸] – فرگرد ۸۳.
[۳۹] – وندیداد فرگرد ۱۶، داراب هرمزد بار جلد اول صفحه ۲۰۵ و جلد دوم صفحه ۳۸۰، (به نقل از زیرنویس ارداویرافنامه، دکتررحیم عفیفی صفحه ۴۲).
[۴۰] – فرگرد ۷۱.
[۴۱] – فرگرد ۲۲.
[۴۲] – فرگرد ۱۳.
[۴۳] – فرگرد ۳۷، همچنین فرگردهای ۳۸ و ۴۱ و ۷۲ به آلوده نکردن آب و (آتش) هشدار میدهد.
[۴۴] – فرگرد ۱۴٫
[۴۵] – فرگرد ۱۵.
[۴۶] – در کشاورزی سنتی ایران، معمولاً بیشتر کسانی که روی زمین کار میکنند، تهیدستند. زمین و آب و بذر و کود و ابزارهای دیگر کشاورزی را مالک در اختبار آنها میگذارد و بدین ترتیب دهقان یک پنجم و یک چهارم با یک سوم محصول را سهم میبرد که بر حسب محصول و منطقه متفاوت است.
[۴۷] – فرگرد ۹۶٫
[۴۸] – باباطاهر آن را به دل عاشق تشبیه کرده:
دل عاشق بسان چوب تربی | سری سوژه (سوزد ) سری خونابه ریژه (ریزد) |
[۴۹] – شاید ضربالمثل فارسی «چه هیزم تری به تو فروختهام؟» (که با من بد شدی) اشارهای به بریدن درختی که خشک نشده و سوزاندن چوب تر، آن باشد که کاری ناپسند بوده.
[۵۰] – فرگرد ۱۰.
[۵۱] – شهرنشینی (تمدن) و پیشرفتهای فنی و صنعتی، فاصله انسان را با جانوران بیشتر کرد. به طوری که در شهرهای بزرگ و صنعتی امروز، کسانی که جانوران وحشی و اهلی را فقط در «باغ وحش» دیدهاند، کم نیستند.
[۵۲] – موبدان و بزرگان دینی همواره چوبدستی که سر آن سیخی نصب بوده، همراه داشتهاند، این چوبدستی که برای کشتن جانوران به کار میرفته به پهلوی مارگن نامیده میشده و معنی آن جانورکش است. (دکتر عفیفی زیرنویس صفحه ۳۷ ارداویرافنامه).
[۵۳] – فرگرد ۱۴٫
[۵۴] – فرگرد ۶۰٫
[۵۵] – دکتر عفیفی، زیرنویس صفحه ۶۶ ارداویرافنامه.
[۵۶] – فرگرد ۱۵.
[۵۷] – فرگرد ۳۲.
[۵۸] – فرگرد ۷۵ و نیز فر گرد ۷۷ که پادافراه کسانی است که «آنها را مقدر بود و کار سخت فرمودند. بار گران بر آنها کردند. و خورش سیر به آنها ندادند و ریش شدند و درمان نبردند.»
[۵۹] – فرگرد ۷۴٫
[۶۰] – بنابر پژوهشهای دانشمندان و مردمشناسان پیش از تاریخ، اولین حیوانی را که انسان دستآموز و اهلی کرد، بایستی سگ باشد.
[۶۱] – در کتاب وندیداد باب سیزدهم بند ۱ آمده «کسی که سگ پاسبان گله را بزند که بیهوش شود و بمیرد، هشتصد ضربه چوب و هشتصد ضربه شلاق سزای اوست (نقل از زیرنویس ارداویرافنامه صفحه ۵۲).
[۶۲] – فرگرد ۴۸٫
[۶۳] – فرگرد ۹۸.
[۶۴] – فرگرد ۱۴٫
[۶۵] – در کتاب «مَعالم القربه فی احکام الحسبه» از محمد بن محمد بن احمد قرشی « ابن اخوه» که با الهام از احادیث پیغمبر(ص) درباره حسبت در جامعه اسلامیاست، آمده که: حسبت یکی از پایههای امور دینی و برای رفع اموری است که مربوط به «کمدادن حق کسی، کمفروشی در پیمانه با وزن با غش با تدلیس در کالا یا بها با تأخیر وام در صورت نمکن وامدار …» میباشد. این کتاب به وسیله جعفر شعار با نام «آئین شهرداری» به وسیله انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در ۱۳۹۷ منتشر گردیده.
[۶۶] – فرگرد ۲۷.
[۶۷] – فرگرد ۸۰.
[۶۸] – فرگرد ۳۹.
[۶۹] – فرگرد ۵۰٫
[۷۰] – کیمیای سعادت، از ابوحامد محمد غزالی طوسی، کتابفروشی مرکزی ۱۳۵۵ صفحه ۶۵.
[۷۱] – فرگرد ۹۱.
[۷۲] – فرگرد ۷۹٫
[۷۳] – فرگرد ۶۷٫
[۷۴] – فرگرد ۴۹٫
[۷۵] – به روایت تاریخ سیستان، هر ساله حکومت مبلغی را به این امر اختصاص میداد : «ثلاثین الف درهم، (سیهزار درهم) دیگر بر جای نهادندی ابناء سبیل و ضعفا را و نفقات و جامه کردندی غربا را، و … » (تاریخ سیستان به تصحیح ملکالشعرا بهار، موسسه خاور ۱۳۵۲ صفحه ۳۳).
[۷۶] – نگاه کنید به وقفنامه ربع رشیدی، از رشیدالدین فضلالله همدانی، به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار، انتشارات انجمن آثار ملی ۱۳۵۶ صفحه ۱۵۶ تا ۱۶۴٫
[۷۷] – چنان که در مبحث « داوری» دیدیم، داورانی که از «کاروانیان دادخواهی نه نیوشند» مورد عقربت سنگین قرار میگیرند.
[۷۸] – فرگرد ۹۳.
[۷۹] – فرگرد ۲۱.
[۸۰] – A . Van Gennep دانشمند فرانسوی که نامش با تحقیقات فولکلری همراه است.
[۸۱] – منظور مراسم و آئینهایی است که در تولد-ازدواج- مرگ (مراحلی که وضعیت و موقعیت فرد تغییر میکند) و در بین همه قومها و جامعهها وجود دارد.
[۸۲] – فرگرد ۱۶٫
[۸۳] – فرگرد ۵۷.
[۸۴] – به بحث خانواده و خویشاوندی این مقاله مراجعه شود.
[۸۵] – کودکی که چندین روز شبر زنی دیگر (غیر از مادر خود) را به طور مداوم بخورد، از نظر شرعی با فرزندان آن زن، به عنوان خواهر و برادر رضاعی (شیری، همشیر) حق ازدواج ندارد.
[۸۶] – فرگرد ۸۴.
[۸۷] – از آن افیون که ساقی درمیافکند، حریفان را نه سرماند و نه دستار، در این زمینه به مقاله «افیون در شراب» از دکتر جواد برومند سعید، مجله چیستا، دوره پنجم شماره ۳ آبان ۱۳۶۶ صفحه ۲۵۹ مراجعه نمائید.