درنگی بر «زباله دانی»‌ها و نوشته‌های دورریخته‌شده

محمود روح‌­الامینی

درنگی بر «زباله‌­دانی»[۱]ها و نوشته‌­های دورریخته شده

به دشواری می‌­توانستم باور کنم. هنگامی‌که شنیدم: «دستنوشته‌­ها، سندها، بسیاری از منابع تحقیقی (مجله، روزنامه، اعلامیه، گزارش) و نامه‌­های خصوصی نیکلا (A.L.M. NICOLAS) نویسنده، مترجم، سیاستمدار و مستشرق معروفی که نزدیک به یک قرن پیش در ایران بوده[۲]، در زباله‌­های کنار یکی از خیابانهای پاریس ـ شهری که کتابخانه‌­هایش (بویژه کتابخانه ملی، کتابخانه مدرسه زبانهای شرقی و کتابخانه موزه گنجینه) گنجینه نگهداری بسیاری از سندها و کتابهای منحصربه‌فرد مشرق زمین می­باشد ـ ریخته شده است.» ولی واقعیت داشت، آقای مونتی (Y.Monteil) که مقداری از این سندها را از میان زباله‌­ها برداشته، تعریف می­کرد که در چند سال پیش، غروب یکی از روزهای فصل بهار، در کنار خیابان راسپای (Raspail) نزدیک خیابان مونپارناس (Montparnasse) عده­ای را دیدم که پیرامون زباله‌­ها ـ که مقدار زیادی از آنها، کاغذ و پرونده و روزنامه بود ـ جمع شده، و از سر کنجکاوی نوشته‌­هائی را که برخی از آنها به الفبای لاتین نیست و شباهتی به خط فرانسه ندارد، زیر و رو می­کنند و یا برمی‌دارند[۳]. آقای مونتی نیز مقداری از دستنوشته‌­ها و جزوه­ها را برداشته و به خانه می­آورد و از نام نیکلا، تبریز و ایران، در آن نوشته­‌ها متوجه می­شود که سندها، و نامه‌­های خصوصی متعلق به محققی است که در قونسولگری سفارت فرانسه در تبریز کار می­کرده. آقای مونتی این ماجرا را برای خانمی‌از همکارانش که همسر یکی از ایرانیان مقیم فرانسه است بیان می­کند.

در ژانویه امسال (۱۹۹۹)، در پاریس، برحسب اتفاق در جریان این سندهای دورریخته شده (یا سندهای یافت شده) قرارگرفته و علاقه‌­مند به دیدن آنها شدم.

آقای مونتی با مهربانی مرا به خانه اش پذیرفت. دیدن سندها، نامه‌­ها، روزنامه‌­ها ـ در کنار پذیرایی­‌ها ـ در طبقه ششم خانه کهنسالی در یکی از محله‌ها قدیمی‌پاریس، با پله‌­های چوبی سائیده شده که قدمتش کمتر از سندها نبود، خستگی و دلهره «مزاحم‌­شدن» را از تنم زدود.

این سندها که به گفته آقای مونتی، تقریبا یک دهم «گنجینه» سندهای دورریخته شده است، شامل برخی نامه­‌های خصوصی و اداری، دستنوشته مقاله‌­ها، شماره‌­هائی پراکنده از روزنامه‌­های تهران و تبریز (سالهای ۱۹۰۵تا۱۹۱۲) چون اتحاد، بوقلمون، ملانصرالدین و مساوات، استقلال، مجاهد، کشکول (…)، و بالاخره فرمان مظفرالدین شاه قاجار به «اعطای یک قطعه نشان شیروخورشید از درجه دوم ستاره‌­دار» و … می­باشد.

آقای مونتی که با صمیمیت، این اسناد را در دسترس این جانب قرارداه، علاقه‌­مند است مطمئن شود که آنها دستخوش سرنوشت «زباله»ها نشده و در مرکز مناسب مطالعاتی نگهداری و مورد استفاده قرارگیرد.

در توضیح فتوکپی سندهای پیوست، ملاحظه می­گردد:

۱- در نامه مورخ اول محرم ۱۳۲۷ هجری قمری (۲۵ ژانویه ۱۹۰۹) انجمن ایالتی آذربایجان یادآور می­شود که «به موجب اصل ۲۴و ۲۵ قانون اساسی بستن معاهدات و مقاولات و دادن امتیازات و استقراض دولت علیه ایران به‌ر عنوان که باشد، باید به تصویب مجلس شواری ملی انجام پیدا نماید (…) و فعلاً که مجلس شورا در عهده انفصال است اولیای دولت حق مداخله به مواد مذکوره را ندارند که نسخه‌­ای از اعلامیه دولت نیز ضمیمه نامه انجمن ایالتی است.

۲- و نامه دیگر که یکماه بعد نوشته شده (۸ صفر ۱۳۲۷)، انجمن ایالتی آذربایجان، براساس پیام قونسولگری فرانسه در تبریز از تقاضای «یک خروار گندم برای گماشتگان جنرال قونسولگری» استقبال می­کند، که طبعاً این مساعدت در رفع نیازمندی ارتباطی به «اعلامیه دولت» ندارد.

۳- از آنجا که فعالیت­های فرهنگی و کار ترجمه آقای نیکلا مورد توجه مظفرالدین شاه قاجار قرارگرفته بود، به دریافت نشان درجه سوم همایونی قرارگرفت.

پی­آمد سخن:

بی‌­گمان نه نخستین بار و نه آخرین بار خواهد بود، که در «خانه تکانی»، تعمیر یا تخریب خانه، جابجاشدن، مقداری از وسائل و ابزارها ـ به هر همتی که باشد ـ مورد نیاز صاحب­خانه نیست، و آنها را دور می­ریزند. و این «دورریختنی»­ها با رواج بیشتراجاره‌نشینی ، آپارتمان نشینی و کوچک‌­شدن فضای مسکونی، بر مقدارش افزوده می­شود. چه بسیار سندها، کتاب­ها، ابزارهای ارزنده سنتی و خا نوادگی ـ که معیار و معرف گویای تاریخی و فرهنگی می­تواند باشد ـ در این دور ریختن­ها از میان رفته و به دست فراموشی سپرده می­شود، که به ناگزیر بسیار اتفاق افتاده است.

گاه برحسب اتفاق، ممکن‌است سند و اثری ارزنده، از نابودی تجات یابد (همانگونه که می‌­توانست، «برحسب اتفاق» نابود شود).

ـ اگر «برحسب اتفاق» این اسفندیار (بهاءالدین محمدبن حسن­بن اسفندیار) دانشمند طبرستانی ساکن بغداد، در سال ۶۰۶ هجری قمری، از بغداد به ایران، و برای دیدار پدر به آمل نرفته بود، از کتاب «نامه تفسیر» تنها نامی‌بود. وی می­گوید: «بعد پنج سال که مقام کردم، روزی به دسته صحافان مراگذر افتاد. از دکانی کتابی برداشتم دروُاند رساله بود (…) و رساله دیگر که ابن مقفع از لغت پهلوی معرب گردانیده، جواب نوشته جشنسف شاه شاهزاده طبرستان از تفسیر دانای فارس هربذ هرابذهِ اردشیر پاپک، با انکه روزگار مساعد و نه دل و ساعد هیچ کار بود … در فراهم آوردن تاریخ طبرستان چون تقدیم اقدم لازم بود این رساله را که چون فلک مشحون است از فنون حکم، ترجمه کرده افتتاح بدو رفت[۴]».

ـ اگر آب در زیرزمین خانه نوه ارنست هولتسر (ERNEST HOLTZER) در آلمان نمی‌­افتاد، بی­گمان یادداشت ­ها و فیلم­های این مهندس آلمانی که در سال ۱۸۶۳ از ایران تهیه شده و سندهای ارزشمندی از زندگی مردم اصفهان است به فراموشی سپرده شده و کتاب «ایران در یکصدوسیزده سال پیش» در ۱۳۵۵ منتشر نمی‌­شد[۵].

ـ و بالاخره دانشجوی مستأجری، در تهران جعبه دور افتاده‌­ای را که شیشه‌­های نگایتوفیلم، مربوط به دوره قاجاریه در آن بود نجات داد. جعبه‌­ای که پسر صاحبخانه در «خانه تکانی» بعد از مرگ پدر، نمیدانست چیست و چه ارزشی دارد.

این شیشه‌­های نگاتیو، شامل صحنه‌­های جالب و ارزنده، که معرف بسیاری از ویژگی­های تبریز در زمان ولایت عهدی محمدحسن میرزای قاجار است، عکس­های آن، ب‌کوشش آقای بهمن جلالی، با عنوان «مجموعه عکس­های یک عکاس ناشناس در اواخر دوره قاجاریه»، در خرداد و تیر ۱۳۷۶، در عکسخانه شهر به نمایش گذاشته شد.[۶] و نیز دستیابی به نسخه­‌های خطی کتابهای «تاریخ سیستان[۷]»، «حدود العالم[۸]» و «وقف‌نامه ربع‌­رشیدی[۹]» هرچند از «زباله»­های دورریخته شده نبود، ولی خالی از رویدادهای اتفاقی میسر نگردید، که شرح هریک را در مقدمه مصحح کتاب میابید .

در نمونه‌­های یادشده ـ که مشتی از خروار است ـ از نجات اتفاقی سندهای سخن ب‌میان آمد، که میرفت به نابودی کشیده شود و میدانیم که هنوز در بسیاری خانه‌­ها، قفسه‌­ها، بیغوله‌­ها یا ویرانه‌­ها، می­توان سندها و نوشتارهای ارزشمندی را ـ پیش از انکه به «زباله‌­دان» نابودی بپیوندد ـ یافت و منتشر کرد و البته کسانی نیز بدین امید در جستجو و تلاش‌اند.

به یاد دارم زنده یاد دکتر احمد افشار شیرازی ـ که کتابخانه غنی او کتابهای ارزشمند داشت، و امید‌است محفوظ مانده باشد ـ زمانی که دبیر ادبیات فارسی دارالفنون بود (سال ۱۳۲۹) روزی ضمن بحث درباره تاریخ بیهقی، و توصیه در جستجو و نگهداری آثار خطی، میگفت: «آرزو دارم در جستجوی ۵ مجلد اول تاریخ بیهقی دستم قطع شود و کتاب کامل شود و بتوانم آنرا بخوانم[۱۰]»   

                                                                                                                   فروردین ۱۳۷۸

*****

نجات یافتن اسناد

با استقبال و علاقه­‌مندی صمیمانه جناب دکتر سیدحسن شهرستانی رئیس سازمان اسناد ملی ایران، و اطمینان یافتن آقای مونتی (Monteil) از اینکه: «این اسناد دستخوش سرنوشت «زباله»­ها نشده و در مرکز مناسب مطالعاتی نگهداری و مورد استفاده قرار خواهد گرفت»، سرانجام در سفری به فرانسه، (در شهریور ماه ۱۳۷۸ زمان برگزاری چهارمین کنفرانس اروپائی در باره ایران)، که نیز حامل پیام و نامه­ای از سوی سازمان اسناد ملی ایران برای آقای مونتی بودم، اسناد یادشده، در اختیار نگارنده قرارگرفت، و امروز ثبت و ضبط مرکز سازمان اسناد ملی است و امیدواریم که همه اسناد، نامه‌­ها و مجموعه خصوصی نیکلاها (لونی ژان باتیست نیکلا، والفونس نیکلا) درباره ایران ـ که دور ریخته شده بود ـ گردآوری شده و آرشیو کاملی از آن در سازمان اسناد ملی فراهم آید.


[۱] – اوائل انقلاب، در برخی از روزنامه‌ها اصطلاح «زباله‌دان تاریخ» آمده بود تا آنجا که به خاطر دارم، آقای دکتر باستانی پاریزی در مقاله­ای به آن پرداخته بود که تحلیلی خواندنی است.

[۲] – آلفونس نیکلا (۱۸۶۴-۱۹۳۹) فرزند لوئی ژان باتیست نیکلا، در رشت متولد گردید (زمانی که پدرش کنسول فرانسه در رشت بود). آلفونس نیکلا از سال ۱۸۷۷ بعنوان مترجم سفارت فرانسه و از ۱۸۹۸تا۱۹۰۶ سرکنسول فرانسه در تهران و از ۱۹۰۶تا۱۹۱۸ سرکنسول فرانسه در تبریز بود. وی و پدرش علاوه بر شغل سیاسی با تبحری که در زبان فارسی داشتند، کتابها و مقاله‌­های متعددی درباره ایران نوشته و ترجمه کردند.

[۳] – آنچه را که در برخی از کشورهای اروپائی و امریکائی، از خانه‌­ها دور می­ریزند، شاید نتوان «زباله» نامید. ممکن است برای دیگری بکار آید، زیرو رو کردن وسائل دور ریخته شده، بوسیله رهگذران امری عادی است. کسانی نیز هستند که به عنوان شغل، رزوهای یکشنبه (چون بسیاری از خانه تکانی‌­ها و دور ریختنی‌­ها، روز شنبه ـ پایان هفته ـ صورت می‌­گیرد) وسائل دورریخته شده را ـ با وانت و کامیونت ـ جمع‌­آوری کرده، پس از تمیز­کردن یا تعمیر، در بازار و میدان­های ارزان فروشی، به عنوان اشیاء دست دوم، عرضه میدارند.

[۴] – «نامه تنسر» به زبان پهلوی که در صدر اسلام موجود بوده و ابن مقفع آن را به زبان عربی ترجمه نمود. امروز نه اصل پهلوی این رساله در دست است و نه ترجمه عربی آن، و ترجمه فارسی آن بوسیله ابن اسفندیار، مدیون یک اتفاق است. (به کتاب نامه تنسر به گشنسب، به تصحیح مجتبی مینوی ـ انتشارات خوارزمی، چاپ دوم ۱۳۵۴، دیباجه، نگاه کنید).

[۵] – ارنست هولتسر که در اواخر سال ۱۸۶۳ به اصفهان آمد و قریب بیست سال زندگی خود را در این شهر گذرانید. گویا در ۱۹۷۰، هنگامی‌که آب در زیرزمین خانه نوه هولتسر افتاد، او صندوق موروثی را بازکرد و در آن، یادداشت­ها و مجموعه فیلم‌های مربوط به ایران را یافت. سفارت ایران در آلمان آنها را خریداری و بخشی از آن را منتشر کرد. (به کتاب ایران در یکصدوسیزده سال پیش بخش نخست اصفهان، تألیف ارنست هولتسر، تهیه و ترجمه محمدعاصمی، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، مرکز مردم شناسی ایران، ۱۳۵۵  مراجعه شود).

[۶] – این عکسها در عکسخانه شهر (تهران تقاطع خیابان بهار و خیابان بهار شیراز) نگهداری می­شود. تنها اثری که از عکاس دیده می­شود، سایه عکاس و دوربین او در یکی از صحنه‌­هاست که در پوستر نمایشگاه با عنوان «چهره تاریخ» سایه عکاس به آن اشاره شده.

[۷] – تاریخ سیستان (نویسنده ناشناس) به تصحیح ملک الشعرای بهار، نشر موسسه خاور، چاپ دوم، ۱۳۵۲٫

[۸] – حدود العالم من المشرق الی المغرب (نویسنده ناشناس) به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ناشر کتابخانه طهوری ۱۳۶۲٫

[۹] – وقفنامه ربع‌­رشیدی (به خط واقف) از رشیدالدین فضل‌الدین ابی الخیر، به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار از انتشارات انجمن آثار ملی ۱۳۵۶٫

[۱۰] – تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی تصحیح دکتر علی‌اکبر فیاض، نشر چاپ چهارم ۱۳۷۴٫ از تاریخ بیهقی از مجلد (بخش) اول تا چهارم و قسمتی از مجلد پنجم درست نیست و در مجلد دهم (پایان) نوید فصل دیگری را می­دهد.