محمود روحالامینی
دکترمردم شناسی
جنگ و تاثیر آن بر ارزشهای اجتماعی
بدون شک جنگ یکی از هیجانانگیزترین، وحشتزاترین، و خونبارترین پدیدههای اجتماعی است. تاریخ اقوام ملل با زدوخوردهای مسلحانه شروع شده و اوراق آن از پیروزیها، شکستها، قیامها و نبردها رنگ گرفته است.
دیر زمانی است که به درس تاریخ این انتقاد میشود که چرا فقط به شرح زدوخورها میپردازد و بعید بنظر میرسد که روزی تاریخ بتواند خود را از داستان نبردها منفک گرداند زیرا جنگها خواهینخواهی نقاط عطف تاریخاند و یا به عبارتی دیگر نقاط عطف تاریخ را جنگها مرزبندی میکنند.
بوسیله جنگ است که تقریباً تمام تمدنهای معروف جهان منهدم گردیده و مشاهده این پدیده است که فیلسوف و مورخ اسلامی«ابن خلدون» را به بیان این نظریه (که با واقعیت علمیتطبیق ندارد) برانگیخته که «هر وقت تمدنی با اوج اعتلای خود میرسد در همسایگی آن اقوام وحشی و غیر متمدنی هستند که آن تمدن را به نابودی میکشند.»
ادیان
ـ در ادیان یکتاپرست پیغمبران یا خود در جنگ شرکت میکرده اند و یا حامیو انگیزنده جنگ بوده اند.
- در دین یهود جنگ بر طبق دستور خاص خداست و در بخش ششم تورات به این آیه بر میخوریم: «کسانی را که در مقابلت قرار میگیرند به امر خدا آنها را از پا درآور، حتی یک نگاه ترحمآمیز به آنان مکن، به خدای آنان متوسل مشو زیرا دامیاست برای تو.»
- آیین مسیح به حسادتها و زدوخوردها به دیده حقارت مینگرد شعار مسیحیت این است: «اگر کسی به صورت تو سیلی زد طرف دیگر را هم پیش بیاور.» و از دستورات سن پل است «باید در مقابل قدرتهای عالیه تسلیم بود، زیرا هیچ قدرتی نیست که از جانب خدا نیامده باشد و کسی که با آن درافتد با خدا در افتاده است.»
ولی علمای مسیحیت در جریان جنگهای صلیبی در این عقیده تجدید نظر کردهاند و فرمانهای مذهبی کلیسا در این دوره به تشویق سواران و شوالیهها میپردازد: «سرباز و شوالیه مسیح با علم و یقین میکشد و با آرامش کشته میشود وقتی که میمیرد به نجات میرسد و وقتی که میکشد در راه مسیح است. کشتن یا کشته شدن به خاطر مسیح، جنایت نیست.»
- در اسلام تبلیغ دین و جهاد یک انجام وظیفه دینی است در سوره توبه آیه ۲۹ آمده است: «با کسانی که به خدا و قیامت ایمان ندارند بجنگید.»
جنگ و اقتصاد :
از جنگهای جوامع ابتدایی که بگذریم تمام نبردها مخارج هنگفتی را موجب میگردند. یکی از سرداران جنگی میگوید: «با طلای خود سرباز بیاوریم و به کمک سربازان خود طلا».
مارشال ساکس میگوید: «برای جنگ سه چیز لازم است: اول پول ـ دوم پول ـ سوم پول.» دولتها میکوشند که هرچه بیشتر درآمد ارزی پول و طلا داشته باشند برای بالا بردن میزان طلای ذخیره شده باید هر چه بیشتر جنس به خارج فروخت بدون آنکه چیزی در مقابل خرید.
کوشش برای جمعآوری طلا و فلزات قیمتی یکی از خصایص اقتصادی جنگ است. در آلمان ۱۹۳۵ هر کس از مرز عبور میکرد میبایستی ساعت و حلقه ازدواج و سایر مصنوعات فلزی قیمتی خود را تسلیم کند.
ایتالیا در زمان جنگ با حبشه از مردم خواست که حلقههای طلای خود را به آن تبدیل نموده و فلزات قیمتی خود را به دولت واگذار کنند. به دست آوردن رقم بودجه جنگ دوم و سهم آن از بودجه عمومیو رابطه آن با درآمد ملی کار مشکلی است و ما نمونههای کمیاز آن را در دست داریم. مخارج جنگ (۱۸-۱۹۱۴) فرانسه بطور تخمینی معادل با ۱۵۰ میلیارد فرانک (۱۹۰ میلیارد تومان) برآورد شده است. و همچنین در جنگ دوم جهانی (۴۴-۱۹۳۹) فرانسه در حدود ۴۰۰ میلیارد فرانک (۵۶۰ میلیارد تومان) مخارج جنگ را تحمل کرده است. آمریکا در سال ۱۹۴۰ معادل ۲۶ درصد تولید سالیانه خود یعنی ۴۵ میلیارد دلار (۳۵۰ میلیارد تومان) بٖه سرمایه داران داخلی مقروض بوده است.
پس از جنگ
در زمان جنگ مصرف ثروت (با توجه به رقم انهدام اشیاء که شکل خاصی از مصرف است) به مقدار بیاندازه زیاد بالا میرود و پس از پایان جنگ (خواه با شکست یا پیروزی) این تغییر باعث جابجا شدن ثروت میشود، نظام اقتصادی را تغییر میدهد و جهت سرمایهگذاریها را عوض میکند. پارهای از تولیدات و صنایع را توسعه میدهد. باعث نوسان سود سرمایهگذاریها میشود، در وضع کلی بودجه و مخارج عمومیتغییر شکل ایجاد میکند. بر تجارت خارجی تاثیر میگذارد و در نتیجه بر روی صنایع داخلی نیز موثر واقع میشود. جنگها با مخارج سهمگین که برای دول و جوامع دربردارنده به عدهای از سود جویان فرصت و امکان مناسبی میدهد. جنگها باعث بالا رفتن قیمتها و کمشدن درآمد میشوند. در کشورهای مغلوب، سرمایهگذاران تقریباً بایستی از صفر شروع کنند. در هر جنگ، میزان مالیاتها نیز افزایش مییابد.
جنگ و دموگرافی:
جنگ همواره با آدمکشی همراه است ـ به عقیده عدهای از دانشمندان جنگی را که در آن کشتاری وجود نداشته باشد، نمیتوان جنگ نامید. تعداد و نوع کشتهشدگان در کشور غالب و مغلوب با هم متفاوتند از کشور غالب معمولا مقتولین کسانی هستند که در جنگ شرکت دارند و در صحنه نبرد کشته میشوند (مقتولین مستقیم.) از کشور مغلوب نه تنها شرکتکنندگان جنگ بلکه عده زیادی که در جنگ شرکت ندارند (زنان ـ کودکان ـ پیران) یا در اثر قحطی از بین میروند یا به عنوان اسیر و برده گرفتار میشوند و یا فرار میکنند. در اروپا در قرن نوزده نزدیک به ۱۵ میلیون نفر در جنگ کشته شدهاند. در هفتم دسامبر ۱۸۱۲ هنگام نبرد بین قوای ناپلئون و روسیه در ناحیه بردونیو (حوالی مسکو) هر طرف از لشکریان متشکل از ۱۳۰ هزارسپاهی بود و تنها در یک شب ۳۰ هزار سرباز فرانسوی و ۴۰ هزار سرباز روسی کشته شدند. در جنگ بینالملل اول طبق آمار منتشره وزارت جنگ آلمان ۸۹۷/۰۳۶/۲ نفر آلمانی کشته شدهاند. و طبق آمار پارلمان فرانسه ۰۰۰/۴۰۰/۱ نفر بهغیر از زخمیشدگان تلفات ارتش فرانسه بوده است. و در مجموع جنگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴ در اروپا نزدیک به ۵/۱۲ میلیون قربانی مستقیم داده و بههمین اندازه قربانی غیر مستقیم. قربانیان جنگ ۴۴-۱۳۹۳، را در مجموع به ۱۰۰ میلیون تخمین میزنند.
پس از جنگ
پس از کشتارهای جنگ در جمعیت جوامع دگرگونیهای قابل توجهی از نظر کیفی و کمیصورت میگیرد. مدتی چنان میپنداشتند که از فردای پایان جنگ میزان تولید زیاد شده و جبران تلفات جنگ را مینماید و این مسئله را چنین توجیه میکردند که طبیعت نظمدهنده میکوشد که بلافاصله جای خالی قربانیان را پر کند.
رنسارد، در یکی از اشعارش در مورد اقوام «گل» تشبیهی شاعرانه دارد و میگوید: «گل»ها مانند درخت بید هستند که هر چه آنها را ببرند بیشتر جوانه میزنند و آنچه از دست بدهند زودتر و بیشتر جبران میکنند.» ولی مشاهدات بعدی نشان داد که این فرضیه درست نیست. آمار زمان ناپلئون نشان میدهد که زادوولد بهمراتب کمتر از قبل جنگ بوده و هم چنین منحنی مرگومیر در آلمان بین ۱۹۳۰-۱۸۴۵ چنین مساله ای را ثابت میکند. در هر حال نشان داده شد که پس از جنگ، میزان تولد کاهش مییابد.
ـ تمام جنگها منحنی مرگومیر را بالا میبرند و این یک واقعیت اجتماعی است که پس از جنگ بهخوبی دیده میشود ـ در همه جنگها کشته شدگان مستقیم اکثرا از مردان جوان هستند که نیروی فعال و سازنده جامعه اند، و کم شدن مردان تغییراتی در نظام جمعیتی خواهد بود:
۱- تغییراتی در نسبت بین زن و مرد. نمونه جالبی که در این مورد وجود دارد آمارگیری سال ۱۹۴۶ آلمان است که بر طبق آن ۵/۳۶ میلیون نفر زن و ۲۹ میلیون نفر مرد در آلمان آنوقت وجود داشت.
۲- کشته شدن مستقیم جوانان در تغییر هرم سنی مردان عامل موثری است. مثلا ًدر آلمان در ۱۹۳۷ نسبت مرد ـهای بین 20 تا۴۰ ساله ۳۳ درصد کل جمعیت بود که در سال ۱۹۴۷ این رقم به ۲۵ درصد کاهش مییابد.
جنگ و خصوصیات روانی:
در زمان جنگ تمام رفتارها و خصوصیات اخلاقی و اجتماعی تغییر میکنند کسانی که حاضر نیستند پنجرهای را بشکنند یا سنگی را در راه بیاندازند قبول میکنند که در تخریب شهری شرکت جویند. آنهایی که از تازیانه خوردن حیوانات آزرده خاطر میشوند با اجساد اقوام و دوستانشان بهراحتی مواجهه میشوند. روابط دوستانه و خصمانهای که شخص با دیگران دارد دارای مراحل و درجات متفاوتی است ولی در هنگام جنگ حالت ابهام و بینابینی از بین میرود دوستان و دشمنان به دو صف مشخص تقسیم میشوند.
پس از جنگ:
آنچه بعد از جنگ جلب توجه میکند روحیه آرامش طلبی و مال اندیشی متخاصمین است. مثلاً در ابتدای جنگ ۱۸-۱۹۱۴ متخاصمین اعلام کردند که بههیچ عنوان و بههیچ شرط تا پیروزی کامل یا نابودی دست از جنگ نمیکشند. ولی وقتی که پرزیدنت ویلسون شرایط صلح ۱۴ ماده ای خود را پیشنهاد کرد مشاهده میشود که یک مرتبه آن شدت آشتیناپذیری التیام مییابد و نرمش در همه جبههها آشکار میشود. رضایت خاطری که به علت پایان جنگ حاصل میشود آرامش، غیر منتظرهای است و همه میکوشند که از آن استفاده کرده و برای خود موقعیتی ایجاد کنند. عدهای خواهی نخواهی تلاش میکنند که جای کشتهشدگان را اشتغال کنند و میراث اقتصادی و اجتماعی آنان را تصرف نمایند. جمعی به فکر تجارت و ایجاد کارخانه میافتند. آرامش پس از جنگ در کشورهای غالب و مغلوب مشابه نیست. کشور غالب مفتخر و سرافراز در رفع ویرانیها میکوشد. سعی میکند که بطور جامع افتادگیهای زمان جنگ را جبران کند ولی کشوری که مغلوب است در حالیکه خرابیها را سروسامان میدهد، خود را برای جنگ آینده نیز آماده میسازد. میگویند که سلطان پروس، فردریک گییوم وقتی که در مدارس، دانشجویی را مخاطب میساخت همواره سئوالش این بود «ما که هستیم؟» جواب هرچه بود گییوم اضافه میکرد: «ما مغلوب شدگان، فرزند مغلوبشدگان هستیم و اگر بهتر فعالیت نکنیم باز هم مغلوب خواهیم بود.»
یکی از پدیدههای مهم ناشی از جنگ ازدیاد فحشاء است. نظامیان با دورماندن از خانواده و دریافت دستمزد نسبتا کافی کمتر به فکر آینده هستند و میکوشند که برای خود سرگرمیهای زود گذر بوجود بیاورند. بدین جهت است که کافهها و کابارهها از نقاط پر درآمد زمان جنگ است و غالبا شرکتکنندگان در جنگ از مشتریان مسلم این اماکن میباشند. بعد از جنگ رقم بزهکاریها و جنایات به مقدار قابل توجهی افزایش مییابد. ارسطو در این باره میگوید: «نابکارانی که مولود جنگ هستند از آنچه در جنگ از بین میروند بهمراتب بیشتراند.» اعلامیهای که در آمریکا در ۱۱ دسامبر ۱۹۴۵ انتشار یافت نشان میدهد که در ایالت فلوریدا از ۱۹۳۹ تا تاریخ انتشار اعلامیه، آمار آدمکشی ۴۸ درصد ـ هتک ناموس ۷۰ رصد ـ دزدی ۳۹ درصد و ضرب و جرح ۷۲ درصد و دزدی ماشین ۵۵ درصد افزایش یافته است. بعد از جنگ دوم جهانی در آمریکا ۶ میلیون نفر از طرف پلیس توقیف شده اند یعنی جمعیت آن زمان و در پاریس اعلام شد که رقم دستبرد مسلحانه در ۱۹۴۵ پانزده مرتبه بیش از ۱۹۳۹ بوده است. و در مورد جنایت، ماکیاول در کتاب «شاهزاده» یک ضربالمثل ایتالیائی را ذکر میکند بدین مضمون «جنگ نابکار و دزد بوجود میاورد و صلح آنانرا به دار میآویزد.» •